اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۶۳۹: بر سر کویت ای پسر، پی سپرم، دریغ من
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بر سر کویت ای پسر، پی سپرم، دریغ من! با غم رویت از جهان میگذرم، دریغ من! با تو نشست دشمنم روی به روی و من چنین دور نشسته در شما می نگرم، دریغ من! برد گمان که به شود خسته دلم به وصل تو دیدم و روز وصل خود زارترم، دریغ من! از در خود برانیم هر دم و من به حکم تو میروم و نمی روی از نظرم، دریغ من! دل به تو شاد وآنگهی چشم تو در کمین جان من ز فریب چشم تو بی خبرم، دریغ من! تن به رخ تو زنده بود، از تو برید و مرده شد بر تن مرده بی رخت مویه گرم، دریغ من! لعل لب تو خون من خورده چنین و آنگهی من ز درخت قامتت بر نخورم، دریغ من! رفت برون بسان آب از ره دیده خون دل آتش دل برون نرفت از جگرم، دریغ من! از ستمت خلاص دل نیست، که هر کجا روم هجر تو می رود روان بر اثرم،دریغ من! چشم ترا چنانکه من دیدم و فتنهای او گر ز تو جان برد کسی، من نبرم، دریغ من! نیست دریغ کاوحدی برد خطر ز دست تو من که ز دست خویشتن در خطرم، دریغ من! اوحدی مراغه ای