اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۵۸۳: بندهٔ عشقیم و سالهاست که هستیم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بندهٔ عشقیم و سالهاست که هستیم ورزش عشق تو کار ماست، که مستیم بس بدویدیم در به در ز پی تو چون که نشان تو یافتیم نشستیم باز دل ما بزیر پای غم تو بام لگدکوب شد که خانهٔ پستیم کار نداریم جز خیال تو، گر چه مدعیان را خیال بود که: جستیم در دل ما هر کس آمدی و نشستی دل به تو پرداختیم وز همه رستیم طوق تو بر گردنیم و داغ تو بر دل بند تو بر پای و باد توبه به دستیم زهر، که در کام عشق بود، چشیدیم شیشه، که در بار عقل بود، شکستیم گاه به دست تو همچو مرغ گرفتار گاه به دام تو همچو ماهی شستیم سر «نعم» در دهان ز روز نخستین راز «بلی» در زبان ز روز الستیم گر ز کمرمان بیفگنند چو فرهاد باز نخواهد شد آن کمر که ببستیم اوحدی، اینجا بتان پرند ولیکن کفر بود، گر به جز یکی بپرستیم اوحدی مراغه ای