اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۵۷۳: مشتاق یارم و به در یار میروم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مشتاق یارم و به در یار می روم دلدارم اوست، در پی دلدار می روم تا بینم آفتاب رخ او ز روزنی مانند سایه بر در و دیوار می روم او در میان دایرهٔ خانه نقطه وار من گرد خط کوچه چو پرگار می روم صدبار چون خلیل مرا سوختند وباز همچون کلیم در پی دیدار می روم دوشم نشان دوست به بازار داده اند عیبم مکن که بر سر بازار می روم با یادش ار برهنه به خارم برآورند گویی که: بر حریر، نه بر خار می روم با صوفیان صومعه احوال من بگوی کز خانقاه بر در خمار می روم از گردنم حمایل تسبیح برگشای امشب که من به بستن زنار می روم گویی: دلیل چیست که خود شربتی نساخت؟ از پیش این طبیب، که بیمار می روم بیچاره شد ز چارهٔ کار من اوحدی زانش وداع کردم و ناچار می روم اوحدی مراغه ای