اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۵۵۶: گر شبی چارهٔ این درد جدایی بکنم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گر شبی چارهٔ این درد جدایی بکنم از شب طرهٔ او روز نمایی بکنم ور به دست آورم از شام دو زلفش گرهی تا سحر بر رخ او غالیه سایی بکنم سرزنش می کندم عقل که: در عشق مپیچ بروم چارهٔ این عقل ریایی بکنم از برای سخن عقل خطایی باشد که به ترک رخ آن ترک ختایی بکنم گر مسخر شود آن روی چو خورشید مرا پادشاهی چه؟ که دعوی خدایی بکنم هر چه باشد، ز دل و دانش و دین، گر خواهد بدهم و آنچه مرا نیست گدایی بکنم از جدایی شدم آشفتهٔ و اندر همه شهر مددی نیست که تدبیر جدایی بکنم صبر گویند: بکن، صبر به دل شاید کرد چون مرا نیست دلی، صبر کجایی بکنم؟ اوحدی وار اگر آن زلف دو تا بگذارد زود یکتا شوم و ترک دوتایی بکنم اوحدی مراغه ای