اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۵۴۵: وه! که امروز چه آشفته و بیخویشتنم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
وه! که امروز چه آشفته و بی خویشتنم دشمنم باد بدین شیوه که امروز منم شد چو مویی تنم از غصهٔ نادیدن تو رحمتی کن، که ز هجر تو چو موییست تنم اثری نیست درین پیرهن از هستی من وین تو باور نکنی، تا نکنی پیرهنم دهنت دیدم و تنگ شکرم یاد آمد سخنی گفتی و از یاد برفت آن سخنم از دهان تو چو خواهم که حدیثی گویم یاوه گردد سخن از نازکی اندر دهنم گر بمیرم من و آیی به نمازم بیرون تا لب گور به ده جای بسوزد کفنم آتش عشق تو از سینهٔ من ننشیند مگر آن روز که در خاک نشانی بدنم خلق گویند: برو توبه کن از شیوهٔ عشق می کنم توبه ولی بار دگر می شکنم گر زند بر جگرم چشم تو هر دم تیری اوحدی نیستم، ار پیش رخت دم بزنم اوحدی مراغه ای