اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۵۳۵: مرا مجال نباشد که: یار او باشم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مرا مجال نباشد که: یار او باشم مگر همین که: به دل دوستار او باشم اگر بهر دو جهانش بها کنم یک موی هنوز در دو جهان شرمسار او باشم مرا به زهد و نماز و ورع چه میخوانی؟ بهل، که عاشق مسکین زار او باشم چو خاک بر درش افتاده ام بدان امید که: او گذر کند و در گذار او باشم گمان مبر که: کنم رغبت بهشت مگر به شرط آنکه هم اندر جوار او باشم ز خون دیده کنارم پرست هر دم و نیست امید آنکه دمی در کنار او باشم دیار خویش رها کرده ام بدان سودا که چون اجل برسد در دیار او باشم کفن سیاه کنم روز مرگ، تا باری پس از وفات همان سوکوار او باشم کجا به اوحدی امید در توانم بست؟ من شکسته که امیدوار او باشم اوحدی مراغه ای