اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۵۱۸: من همان داغ محبت که تو دیدی دارم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
من همان داغ محبت که تو دیدی دارم هم چنان در هوست زرد وز عشقت زارم قصهٔ درد فراق تو مپندار، ای دوست که به پایان رسد، ار عمر به پایان آرم خار در پای چو از دست غمت رفت مرا گل به دستم ده و از پای درآور خارم بر دلم بار گران شد چو ز من دور شدی بار ده پیش خود و دور کن از دل بارم تا بدان روز تو گویی: اجلم بگذارد که تو در گردنم آویزی و من بگذارم؟ ز آتش سینهٔ ریشم خبرت شد گویی که چو خاک از بر خود دور فگندی خوارم اوحدی گر گنهی کرد، چو پایت برسید دست گیرش تو، که من بر سر استغفارم اوحدی مراغه ای