اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۵۱۰: عمریست تا ز دست غمت جامه میدرم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
عمریست تا ز دست غمت جامه می درم دستم بگیر، تا مگر از عمر برخورم یادم نمی کنی تو به عمر و نمی رود یاد تو از خیال و خیال تو از سرم رفت از فراق روی تو عمرم به سر، ولی پایم نمی رود که ز پیش تو بگذرم می بایدم خزینهٔ قارون و عمر نوح تا دولت وصال تو گردد میسرم چون عمر گل دو هفته وفای تو بیش نیست ای گل، تو این دو هفته مبر سایه از سرم عمر عزیز و جان گرامی تویی مرا ای عمر و جان، تو دور چرا باشی از برم؟ گیتی بسان عمر مرا گو: فرو نورد گر در بسیط خاک بغیر تو بنگرم عمری دگر بباید و شلتاق عالمی تا گنج غارتی چو تو باز آید از درم شیرین تری ز عمر و من اندر فراق تو فرهادوار محنت و تلخی همی برم ای عمر عاریت، مکن از پیش من کنار تا در کنار خویش چو جانت بپرورم گر اوحدی به سیم سخن عمر می خرد من عمر می فروشم و وصل تو می خرم اوحدی مراغه ای