اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۴۹۸: بیا، بیا که ز مهرت به جان همی گردم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بیا، بیا که ز مهرت به جان همی گردم به بوی وصل تو گرد جهان همی گردم تو خفته ای، خبرت کی بود؟ که من هر شب به گرد کوی تو چون پاسبان همی گردم ملامت من بیدل مکن درین غرقاب تو بر کناری و من و در میان همی گردم به پیشگاه قبول تو راه نیست، مگر رها کنی، که برین آستان همی گردم هزار بار شدم در غم تو پیر، ولی دگر به بوی وصالت جوان همی گردم قدم به پرسش من رنجه کن، که هر ساعت بسان چشم خوشت ناتوان همی گردم لبت بشارت کامی به اوحدی دادست درین دیار به امید آن همی گردم اوحدی مراغه ای