اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۴۹۰: ای که رفتی و نرفتی نفسی از یادم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای که رفتی و نرفتی نفسی از یادم خاک پای تو چو گشتم چه دهی بر بادم؟ پس ازین پیش من از جور مکن یاد، که من تا غلام تو شدم زین دگران آزادم چند پرسی تو که: از عشق منت حاصل چیست؟ حاصل آنست که از تخت به خاک افتادم کردم اندیشهٔ خود: مصلحت آنست که من بر کنم دل ز تو، ورنه بکنی بنیادم آهنینست دلت ورنه ببخشی بر من چون ببینی که ز غم در قفس فولادم از دل سخت تو آن روز من آگاه شدم که جگر خسته بدیدی و ندادی دادم مکن، ای ماه، جفا بر تن من، کز غم تو اوحدی وار به خورشید رسد فریادم اوحدی مراغه ای