اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۴۷۴: به مسجد ره نمیدانم، گرفتار خراباتم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
به مسجد ره نمی دانم، گرفتار خراباتم جزین کاری نمی دانم که: در کار خراباتم خراب افتاد کار من، خرابات اختیار من خراباتیست یار من، از آن یار خراباتم ز دام زاهدی جستم، به قلاشی کمر بستم ز بهر آن چنین مستم، که هشیار خراباتم بگردان باده، ای ساقی، چو اندر خیل عشاقی به من ده شربت باقی، که بیمار خراباتم خرد می داشت در بندم، پدر می داد سوگندم چو بار از خر بیفگندم، سبکبار خراباتم تو گر جویای تمکینی، سزد با من که ننشینی که گر در مسجدم بینی، طلب گار خراباتم به گرد کویش از زاری، چو مستان در شب تاری به سر می گردم از خواری، که پرگار خراباتم دلم را زین گرانان چه؟ وزین بیهوده خوانان چه؟ مرا از پاسبانان چه؟ که بیدار خراباتم چو جام بیخودی نوشم، بسان اوحدی جوشم کنون چون مست و بی هوشم، سزاوار خراباتم اوحدی مراغه ای