اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۴۵۵: نگفتم: کین چنین زودت به جان اندر بکارم دل
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نگفتم: کین چنین زودت به جان اندر بکارم دل؟ کشی از خط مهرم سر، کنی از غم فگارم دل دلم ار خواستی، جانا، به حجت میدهم خطی کزان تست جان من، گرت فردا نیارم دل نهم جان بر سر دل، چون دلم را یاد فرمودی که تا در تحفه آوردن نباشد شرمسارم دل دلم تنگست، از آن چندین تعاون میکنم، ورنه فدای خاک پای تست، اگر باشد هزارم دل اگر چشم تو این معنی به زاری گوش میکردی برین صورت چرا بودی نزارم چشم و زارم دل؟ چو گفتم: در میان تو بپیچم چو کمر دستی شدی در تاب و دربستی به زلف تابدارم دل دلم را پار برد آن زلف و زان امسال واقف شد چون امسال آشنا میشد، چرا میبرد پارم دل؟ چو در سیل زنخدانت کشیدم دست بوسیدن کشیدی از کفم دست و کفایندی چو مارم دل اگر بر آسمان باشی بزیر آرم چو مهتابت دمی کندر دعای شب بر آن بالا گمارم دل نخواهی یاد فرمودن ز حال اوحدی، لیکن ز من یاد آوری، دانم، که پیشت میگذارم دل به جان پرورده ام دل را ز بهر کار عشق تو چو گشتی فارغ از کارش نمی آید به کارم دل اوحدی مراغه ای