اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۴۵۳: گفتم: ز درد عشق تو گشتم چنین به حال
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گفتم: ز درد عشق تو گشتم چنین به حال گفتا: منم دوای تو از درد من منال گفتم: شبم چو سال شد از بار هجر تو گفتا: به وصل روز کنم این شب چو سال گفتم که: با تو نیست مجال حکایتی گفتا: چو من رضا دهم آسان شود مجال گفتم: دلم به وصل تو تعجیل می کند گفتا: ز من به صبر توان یافتن وصال گفتم: به شام روی تو دیدن مبارکست گفتا که: بامداد مبارک ترم به فال گفتم که: هیچ گوش نکردی به قول من گفتا که: هیچ کار نیاید ز قیل و قال گفتم که: ابروی تو نشان می دهد بعید گفتا: نشان عید بود دیدن هلال گفتم: چه دامها که تو داری ز بهر من! گفتا که: دام من نه که زلفست و دانه خال؟ گفتم که: بوسه ای دوسه بر من حلال کن گفتا که: بی بها نتواند شدن حلال گفتم: ز مویه شد تن مسکین من چو موی گفتا: ز ناله نیز بخواهی شدن چو نال گفتم که: پایمال فراق توام چرا؟ گفتا: ازان سبب که نداری به دست مال گفتم: ترا نیافت به شوخی کسی نظیر گفتا: مرا ندید به خوبی کسی مثال گفتم: سال من به جهان وصل روی تست گفتا که: نیست ممکن ازین خوبتر سال گفتم که: چاره نیست مرا در فراق تو گفتا که: چارهٔ تو شکیبست و احتمال گفتم: شبی خیال تو نزدیک من رسید؟ گفت: اوحدی، به خواب توان دیدن این خیال اوحدی مراغه ای