اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۴۴۳: باشد آن روز که گویم به تو راز دل خویش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
باشد آن روز که گویم به تو راز دل خویش؟ یا کنم بر تو بیان شرح نیاز دل خویش؟ دوستی کو و مجالی؟ که برو عرضه کنم قصهٔ درد و غم دور و دراز دل خویش چشم بربستم و از دیده و دل دور نه ای چون ببندم به حیل دیدهٔ باز دل خویش؟ گر شبی پیش خودم بار دهی بی اغیار بر تو خوانم همه تحقیق و مجاز دل خویش از سر عربده برخیز و بر من بنشین تا زمانی بنشانم بتو آز دل خویش کس چه داند که چه بر سینهٔ من می گذرد؟ من شناسم اثر گرم و گداز دل خویش اوحدی تا روش قامت زیبای تو دید جز به سوی تو ندیدست نیاز دل خویش اوحدی مراغه ای