اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۴۳۴: گر دستها چو زلف در آرم به گردنش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گر دستها چو زلف در آرم به گردنش کس را بدین قدر نتوان کرد سرزنش دیگر بر آتش غم او گرم شد دلم آن کو خبر ندارد ازین غم خنک تنش! دستم نمی رسد که: کنم دستبوس او ای باد صبحدم، برسان خدمت منش آن کو دلیل گشت دلم را به عشق او خون من شکستهٔ بیدل به گردنش گر خون دیدها به گریبان رسد مرا آن نیستم که دست بدارم ز دامنش دانم که باد را بر او خود گذار نیست ترسم که: آفتاب ببیند ز روزنش گر جز به دوست باز کند دیده اوحدی چون دیدهای باز بدوزم به سوزنش اوحدی مراغه ای