اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۴۱۸: در ضمیر ما نمیگنجد بغیر از دوست کس
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
در ضمیر ما نمیگنجد بغیر از دوست کس هر دو عالم را به دشمن ده، که ما را دوست بس یاد میدار آنکه: هستی هر نفس با دیگری ای که بی یاد تو هرگز بر نیاوردم نفس میروی چون شمع و خلقی از پس و پیشت روان نی غلط گفتم، نباشد شمع را خود پیش و پس غافلست آنکو به شمشیر از تو می پیچد عنان قندرا لذت مگر نیکو نمیداند مگس؟ کویت از اشکم چو دریا گشت و میترسم از آنک بر سر ایند این رقیبان سبکبارت چو خس یار گندم گون بما گر میل کردی نیم جو هر دو عالم پیش چشم ما نمودی یک عدس خاطرم وقتی هوس کردی که: بیند چیزها تا ترا دیدم، نکردم جز به دیدارت هوس دیگران را از عسس گر شب خیالی در سرست من چنانم کز خیالم باز نشناسد عسس اوحدی، راهش به پای لاشهٔ لنگ تو نیست بعد ازین بنشین که گردی بر نخیزد زین فرس اوحدی مراغه ای