اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۴۱۵: کام دلم نشد ز دهانت روا هنوز
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
کام دلم نشد ز دهانت روا هنوز و آن درد را که بود نکردم دوا هنوز بیگانه گشتم از همه خوبان به مهر تو وآن ماه شوخ دیده نگشت آشنا هنوز عالم ز ماجرای دل ریش من پرست با هیچ کس نگفته من این ماجرا هنوز ای دل، منال در قدم اول از گزند از راه عشق او تو چه دیدی؟ بیا هنوز ما را خدای در ازال از مهر او سرشت ناکرده هیچ نسبت حسی بما هنوز هر شب وصال او به دعا خواهم از خدا دردا! که مستجاب نگشت این دعا هنوز او گر قفا زنان ز در خود براندم چشمم به راه باشد و رو از قفا هنوز روزی نسیم بر سر زلفش گذار کرد زان روز بوی غالیه دارد صبا هنوز یک ذره مهر او به دل آسمان رسید چون ذره رقص می کند اندر هوا هنوز چشمم بر آستان در او شبی گریست خون می دمد ز خاک در آن سرا هنوز ای اوحدی، تو حال دل من ز من مپرس کان دل برفت و باز نیامد بجا هنوز اوحدی مراغه ای