اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۴۱۳: گر تو گل چهره در آیی به چمن مست امروز
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گر تو گل چهره در آیی به چمن مست امروز ما بدانیم که در باغ گلی هست امروز گفته ای: بر سر آنم که بگیرم دستت نقد را باش، که من می روم از دست امروز با چنان دانهٔ خالی که تو بر لب زده ای من بر آنم که ز دامت نتوان جست امروز رخ گل رنگ تو بس خون که بریزد فردا دهن تنگ تو بس توبه که بشکست امروز چشم ترکت همه بر سینهٔ من خواهد زد هر خدنگی که رها می کنی از شست امروز دل من گر به گلستان نرود معذرست که بسی خار جفا در جگرم خست امروز دی چو زلف تو گر آشفته شدم نیست عجب عجب آنست که چون خاک شوم پست امروز گر بدانم که تو بر من گذری خواهی کرد بر سر راه تو چون خاک شوم پست امروز اوحدی گر به سخن دست فصیحان بربست شد به زنجیر سر زلف تو پابست امروز اوحدی مراغه ای