اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۴۰۶: من بدین خواری و این غربت از آن راه دراز
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
من بدین خواری و این غربت از آن راه دراز به تمنای تو افتاده ام، ای شمع طراز آمدم تا به در خانه سلامت گویم به ملامت ز سر کوچه کجا گردم باز؟ گر چه در شهر ترا هم نفسان بسیارند نفسی نیز به احوال غریبان پرداز آز بسیار به دیدار تو دارد دل ما تا بر ما ننشینی ننشیند آن آز نازنینا، رخ خوبت به دعا خواسته ام می نمای آن رخ آراسته و می کن ناز سر مپیچان، که به رخسار تو داریم امید رخ مپوشان، که به دیدار تو داریم نیاز در نماز همه گر زانکه حضوری شرطست بی حضور تو نشاید که گزارند نماز مشکل اینست که: هر موی تو در دست دلیست ورنه چون موی تو این کار نمی گشت دراز راز شبهات بکس چون بتوان گفت؟ که ما روزها شد که بخود نیز نگفتیم این راز من خود از دام تو دل را برهانم روزی گر تو در دام من افتی نرهانندت باز مردمان گر چه درین شهر فراوان داری اوحدی را به خداوندی خود هم بنواز اوحدی مراغه ای