اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۴۰۵: صاحب روی خوب و زلف دراز
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
صاحب روی خوب و زلف دراز نه عجب گر به عشوه کوشد و ناز آنکه زلفش به بردن دل خلق دام سازد، کجا شود دمساز؟ خفته در خواب خوش کجا داند؟ که شب ما چه تیره بود و دراز! آتش دل، که من بپوشیدم فاش کرد آب دیدهٔ غماز دل سوزان اگر چه صبر کند اشک ریزان به خلق گوید راز هر که او گفت: دل به خوبان ده گفته باشد که: دل به چاه انداز چه دل نازنین بدین ره رفت که ازیشان یکی نیامد باز؟ ای که جمعی، ترا چه سوز بود؟ شمع داند حدیث گرم و گداز صنما، قبلهٔ منی به درست دلبرا، عاشق توام به نیاز زان ما شو، که درد دل باشد هجر تنها و وصل با انباز زاغ ما در چمن شود، مشنو که: برآید ز بلبلی آواز نیست جز آتش دل محمود گذر باد بر وجود ایاز گر تو محراب هر کسی باشی ما به جای دگر بریم نماز ناتوان توایم و می دانی ساعتی، گر توان، بما پرداز دولتی چند روزه باشد حسن تو بدین حسن چند روزه مناز دل ما را به وصل خود خوش کن اوحدی را به لطف خود بنواز اوحدی مراغه ای