اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۳۹۱: دلبر من بر گذشت همچو بهاری دگر
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دلبر من بر گذشت همچو بهاری دگر بر رخش از هفت ونه، نقش و نگاری دگر گفتمش: ای جان، بیا، دست به یاری بده گفت: نیارم، که هست به ز تو یاری دگر گفتمش: آخر مکن بیش کنار از برم گفت: دلم می کند میل کناری دگر گفتمش: از هجر تو گشت نهارم چو لیل گفت: ازین پیش بود لیل و نهاری دگر گفتمش: از وصل تو آن من خسته کو؟ گفت که: فردا کنم بر تو گذاری دگر گفتمش: امروز کن، گر گذری میکنی گفت که: فردا کنم بر تو گذاری دگر گفتمش: از کار تو نیک فرو مانده ام گفت: برو بعد ازین در پی کاری دگر گفتمش: ای بی وفا، عهد همین بود و مهر؟ گفت که: می آورند چند قطاری دگر گفتمش: آن دل که من پیش تو دارم، بده گفت: به از من ببین مظلمه داری دگر گفتمش: ار دیگری عاشق زارم کند؟ گفت: به دست آورم عاشق زاری دگر گفتمش: ار اوحدی نیست شود در غمت گفت: به از اوحدی هست هزاری دگر اوحدی مراغه ای