اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۳۸۵: تن به تو دادم، دل و جانش مبر
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تن به تو دادم، دل و جانش مبر دل برت آمد، ز جهانش مبر از دل من گرچه گرو می بری اول بازیست، روانش مبر دشمن من بر دهنت سود لب او چه شناسد؟ به زبانش مبر گر سرم از پای تو دوری کند باز به جز موی کشانش مبر گفت: شبی دست بگیرم ترا زلف تو، باز از سر آنش مبر روی نهان کردی و بردی دلم گرنه ببازیست، نهانش مبر عقل، که شاگرد سر زلف تست او بگریزد، به دکانش مبر تا کمر زر ندهد دست من دست بگیر و به میانش مبر اوحدی ار بندهٔ روی تو نیست بند کن و جز به سگانش مبر اوحدی مراغه ای