اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۳۷۳: باز پیوند، که دوری به نهایت برسید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
باز پیوند، که دوری به نهایت برسید چارهٔ درد دلم کن، که به غایت برسید هیچ بر من نکنی چشم عنایت از خشم تا دگر بار به گوشت چه حکایت برسید؟ رحمتی کن، که ز هجران تو حال دل من قصه ای شد، که به هر شهر و ولایت برسید جان همی دادم اگر زانکه خیال تو نه زود یاد می داد دل من که عنایت برسید خط سبز تو مرا در خطر انداخته بود بوی آن زلف سیاهم به حمایت برسید خبرت نیست که در عشق تو از دشمن و دوست بر من خسته چه بیداد و جنایت برسید؟ اوحدی راز دل خویش بپوشید ولی همه آفاق حدیثش به روایت برسید اوحدی مراغه ای