اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۳۵۴: فتنه بود آن چشم و ابرو نیز یارش میشود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
فتنه بود آن چشم و ابرو نیز یارش میشود شکرست آن لعل و دلها زان شکارش میشود گنج حسن و دلبری زیر نگین لعل اوست لا جرم دل در سر زلف چو مارش میشود بارها از بند او آزاد کردم خویش را باز دل در بند زلف تابدارش میشود بیدلی را عیب کردم در غم او، عقل گفت: چون کند مسکین؟ که از دست اختیارش میشود طالب گل مدعی باشد که رخ درهم کشد ورنه وقت چیدن اندر دیده خارش میشود عاشق بیچاره راز خویش میپوشد، ولی راز دل پیدا ز چشم اشکبارش میشود اوحدی آشفته شد تا آن نگار از دست رفت رخ به خون دل ز بهر آن نگارش میشود اوحدی مراغه ای