اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۳۲۸: آن روز کو که روی غم اندر زوال بود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آن روز کو که روی غم اندر زوال بود؟ با او مرا به بوسه جواب و سؤال بود با آن رخ چو ماه و جبین چو مشتری هر ساعتم ز روی وفا اتصال بود از روز وصل در شب هجر او فتاده ام آه! آن زمان کجا شد و باز این چه حال بود؟ بر من چه شب گذشت ز هجران یار دوش؟ نه نه، شبش چگونه توان گفت؟سال بود گفتم که: بی رخش بتوان بود مدتی خود بی رخش بدیدم و بودن محال بود آن بی وفا نگر که: جدا گشت و خود نگفت روزی دلی ربودهٔ این زلف و خال بود ای اوحدی، بریدن ازان زلف همچو جیم دیدی که بر بلای دل خسته دال بود؟ اوحدی مراغه ای