اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۲۹۷: جرعه مده، که وقت شد اشتر من که عف کند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
جرعه مده، که وقت شد اشتر من که عف کند نقل منه، که او دگر کم سخن علف کند اشتر من به ناخوشی سر ننهد گرش کشی ای که مهار می کشی، عفو کنش چو عف کند شور سرست و خیره سر، خار گرست و شیره خور محو شوند شور و شر، آتش او چو تف کند گر به گزش در افگنی، سنگ و گزت بهم زند ور به رزش در آوری، غوره و رز تلف کند کار دلم ز دست شد، می خور و می پرست شد ناخردی که مست شد، کی خردش خلف کند؟ بر شترست رخت من، ای دل نیک بخت من ایست مکن، چو قافله روی در آنطرف کند آن عربی سوار ما، گر طلبد شکار ما تن بر تیر و شست او دیده و جان هدف کند تا ز پی این پیادگان، باز جهند و مادگان بانگ زن آن دلیل را، تا صفت نجف کند آن صنم قریش کو؟ مایهٔ کام و عیش کو؟ تا من خوف دیده را،دعوت « لاتخف» کند بر عرفات حضرتش، من چو وقوف یافتم کیست که در حضور من دعوی« من عرف» کند؟ مطرب اوحدی، بخوان این غزل از زبان او تا دل و جان خویش را بر سر نای و دف کند اوحدی مراغه ای