اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۲۹۶: چون ز بغداد و لب دجله دلم یاد کند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چون ز بغداد و لب دجله دلم یاد کند دامنم را چو لب دجلهٔ بغداد کند هیچ کس نیست که از یار سفر کردهٔ من برساند خبری خیر و دلم شاد کند هرگز از یاد من خسته فراموش نشد آنکه هرگز نتواند که مرا یاد کند هجر داغیست که گر بر جگر کوه نهند سنگ بر سینه زنان آید و فریاد کند خانهٔ عمر مرا عشق ز بنیاد بکند عشق باشد که چنین کار به بنیاد کند آنکه خون دل من ریخت ز بیداد و برفت کاج باز آید و خون ریزد و بیداد کند چه غم از شاه و چه اندیشه ز خسرو باشد؟ گر به شیرین رسد آن ناله که فرهاد کند باد بر گلبن این باغ گلی را نگذاشت کز نسیمش دلم از بند غم آزاد کند اوحدی چون که از آن خرمن گل دورافتاد خرمن عمر، ضروریست، که بر باد کند اوحدی مراغه ای