اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۲۸۳: چون عشق در آید، قدم سر بنماند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چون عشق در آید، قدم سر بنماند عشقت به بر آید، چو ترا بر بنماند توحید به جایی برساند قدمت را کش نیک و بد و مؤمن و کافر بنماند آنست ریاضت که: چو زان بوته برآیی از ذات تو جز روح مصور بنماند چندین به میسر شدن کار چه نازی؟ آنست میسر که: میسر بنماند ای سر بگریبان هوس بر زده، می کوش کان دامن آلوده چنان تر بنماند روح تو چو مرغیست درین راه،چنان کن کندر گل تشویر تو چون خر بنماند در حلقهٔ عشق ار نبود نفس ترا راه هش دار! که چون حلقه بر آن در بنماند آن کس که به زر فخر کند خاک به از وی آن روز که در کیسه او زر بنماند ای اوحدی، آن نام طلب دار، که او را بر جان بنویسند چو دفتر بنماند اوحدی مراغه ای