اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۲۷۵: عمری که نه با تست کسش عمر نخواند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
عمری که نه با تست کسش عمر نخواند آنرا که تو در دام کشی کس نرهاند گر بر تن مجنون تو صد سلسله باشد چون رخ بنمایی همه در هم گسلاند زین دل مطلب صبر، که از روی تو دوری مشکل بتوان کردن و او خود نتواند از طالع خود بر سرگنجی بنشینم روزی اگرم با تو به کنجی بنشاند دادم دل خود را بدو چشم تو ولیکن کس نیست که از چشم تو دادم بستاند از گردش ایام توقع نه چنین بود کم زهر فراق تو چنین زود چشاند دل بود که از واقعهٔ من خبری داشت و آن به که خود این واقعه دل نیز نداند از غم نتوانم که نویسم سخن خود ور نیز نویسم سخن خود، که رساند؟ پندار که: صد نامه و قاصد بفرستم در شهر شما قصهٔ درویش که خواند؟ دل در لب شیرین تو بست اوحدی، ای جان مگذار که ایام به تلخی گذراند اوحدی مراغه ای