اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۲۶۳: هیچ روز آن رخ به فرمانم نشد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هیچ روز آن رخ به فرمانم نشد درد دل برداد و درمانم نشد دوش راز عشق او بر مرد و زن قصد آن کردم که برخوانم، نشد صبر از آن دلدار و دوری زان نگار گر چه می گفتم که: بتوانم، نشد از شکایت ها که هست این بنده را یک سخن در گوش سلطانم نشد نیست یک شب، کز غم آن ماهرخ ناله و زاری به کیوانم نشد کی فراموشم شود یادش ز دل؟ نقش او چون هرگز از جانم نشد خود نه او پیشم نمی آید به روز شب خیالش نیز مهمانم نشد بارها گفتم که: گر دستم دهد داد ازان دلدار بستانم، نشد اوحدی گفت: آن پری در عشق ما نرم شد خیلی، ولی دانم نشد اوحدی مراغه ای