اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۲۳۱: بهار و باغ با ترکان گل رخسار خوش باشد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بهار و باغ با ترکان گل رخسار خوش باشد شراب تلخ با خوبان شیرین کار خوش باشد برون شهر، با یاران، شب مهتاب در صحرا قدح در دست و مطرب مست و ساقی یار خوش باشد میان باغ و طرف جوی و پای سرو و پیش گل طرب در جان و می در جام و گل بر بار خوش باشد سماع مطرب اندر گوش و دست یار در گردن چمان اندر چمن مستانه فرزین وار خوش باشد دمادم بادهای لعل کردن نوش و نقلش را پیاپی بوسهازان لعل شکر بار خوش باشد چنین شب ، گر مجال افتد که با دلدار بنشینی شب قدرست و شبهای چنین بیدار خوش باشد رفیقانم به صحرا می برند از شهر و می دانم که صحرا نیز هم با یاد آن دلدار خوش باشد چو باشد باده و مطرب، پریرویی به دست آور که هر جایی که این حاضر بود ناچار خوش باشد کرا پروای باغ امروز؟ بی دیدار روی او که فردا باغ جنت نیز با دیدار خوش باشد مگو، ای اوحدی، جز وصف عشق و قصهٔ مستی که هر کو شعر میگوید بدین هنجار خوش باشد می و معشوقه و گل را چه داند قدر؟ هر خامی که این معنی به چشم عاشقان زار خوش باشد اوحدی مراغه ای