اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۲۲۰: جان و دل را بوی وصل آن دل و جان کی رسد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
جان و دل را بوی وصل آن دل و جان کی رسد؟ وین شب تنهای تاریکی به پایان کی رسد؟ ای صبا، باز آمدن دورست یوسف را ز مصر باز گو تا: بوی،پیراهن به کنعان کی رسد؟ حاصل عمر گرامی از جهان دیدار اوست من به امیدم کنون، تا فرصت آن کی رسد؟ روز و شب چون گوی دستش در گریبان منست دست من گویی: بدان گوی گریبان کی رسد؟ یار نارنجی قبا را من بنیر نجات آه تا نرنجانم شبی، در دم به درمان کی رسد؟ می نویسم قصه ها هر دم به خون دل، ولی قصهٔ چون من گدایی پیش سلطان کی رسد؟ چشم من چون دور گشت از روی گل رنگش کنون روی من بر پای آن سرو خرامان کی رسد؟ بنده فرمانم به هر چیزی که خاطر خواه اوست گوش بر ره، چشم بر در، تا که فرمان کی رسد؟ اوحدی را چند گویی: بی سر و سامان چراست؟ زان ستمگر کار بی سامان به سامان کی رسد؟ اوحدی مراغه ای