اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۱۷۱: هیچ اربه صید دلها در زلف تابت افتد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هیچ اربه صید دلها در زلف تابت افتد اول بکشتن من عزم شتابت افتد بسیار وعده دادی ما را به روز وصلی چون روز وصل باشد، ترسم که خوابت افتد چشمت خطا بسی کرد، ای ماهرخ چه باشد؟ گر بعد ازین خطاها رای صوابت افتد یک ذره گر دل تو میلی بما نماید از ذره ای چه نقصان در آفتابت افتد؟ در خواب اگر ببینی، ای مدعی، شب ما زود آن قصب که داری بر ماهتابت افتد بس خون فرو چکانی از دیده در غم او مانند این نمکها گر در کبابت افتد ای دل، مکن تو زان لب دیگر سال بوسه زیرا که آن نیرزی کو در جوابت افتد جانا، مگر نبیند فردا عذاب دوزخ دل خسته ای که امروز اندر عذابت افتد من قدر سگ ندارم، پیش تو، خرم آن کس کوهم نشینت آید، یا هم شرابت افتد بار اوفتادگان را در سرزنش نگیری ناگاه اگر ز عشقی خر در خلابت افتد گر اوحدی ازین پس بر خاک آستانت زین گونه اشک ریزد، کشتی در آبت افتد اوحدی مراغه ای