اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۱۵۲: از پیش دیده رفتی و نقش از نظر نرفت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
از پیش دیده رفتی و نقش از نظر نرفت جان را خیال روی تو از دل به در نرفت این آتش فراق، که بر می رود به سر از دیگ سینه در عجبم کو به سر نرفت! آخر که دید روی تو، ای مشتری لقا کش در غم تو ناله به عیوق در نرفت دوشم چه دود دل که ازین سینه برنخاست؟ و امشب چه اشک خون که ازین چشم تر نرفت؟ پیغام ما کجا رسد آنجا؟ که نزد تو باد صبا نیامد و مرغ بپر نرفت این جا که چشم ماست به جز سیم اشک نیست وآنجا که گوش تست به جز ذکر زر نرفت شد مست و بی خبر دل ازین باده و هنوز این جا خبر نیامد و آنجا خبر نرفت گفتی که: اوحدی به فریبی چرا بماند؟ پیش تو آمد او، که بجای دگر نرفت اوحدی مراغه ای