اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۱۳۱: عاشقان صورت او را ز جان اندیشه نیست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
عاشقان صورت او را ز جان اندیشه نیست بیدلانش را ز آشوب جهان اندیشه نیست از قضای آسمانی خلق را بیمست و باز آفتاب ار باز گشت از آسمان اندیشه نیست پیش ازین ترسیدمی کز آب دامن تر شود از گریبان چون گذشت آب، این زمان اندیشه نیست ما ازین دریا، که کشتی در میانش برده ایم گر به ساحل می رسیدیم، از میان اندیشه نیست گر چه از رطل گران کار خرد گردد سبک چون سبک روحی دهد رطل گران، اندیشه نیست ای که گل چیدی و شفتالو گزیدی، رخنه جو ما تفرج کرده ایم، از باغبان اندیشه نیست پاسبان را گوش بر دزدست و دل با رخت و ما چون نمی دزدیم رخت، از پاسبان اندیشه نیست از برای دوست شهری دشمن ماشد، ولی گر مسخر می کنیم، از این و آن اندیشه نیست اوحدی، گر خلق تا قافت بکلی رد کنند چون قبول دوست داری هم چنان، اندیشه نیست اوحدی مراغه ای