اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۱۰۴: دل مست و دیده مست و تن بیقرار مست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دل مست و دیده مست و تن بی قرار مست جانی زبون چه چاره کند با سه چار مست؟ تلخست کام ما ز ستیز تو، ای فلک ما را شبی بر آن لب شیرین گمار، مست یک شب صبح کرده بنالم بر آسمان با سوز دل ز دست تو، ای روزگار، مست ای باد صبح، راز دل لاله عرضه دار روزی که باشد آن بت سوسن عذار مست از درد هجر و رنج خمارش خبر دهم گر در شوم شبی به شبستان یار مست سر در سرش کنم به وفا، گر به خلوتی در چنگم اوفتد سر زلف نگار، مست لب برنگیرم از لب یار کناره گیر گر گیرمش به کام دل اندر کنار، مست یکسو نهم رعونت و در پایش اوفتم روزی اگر ببینمش اندر کنار، مست می خانه هست، از آن چه تفاوت که زاهدان ما را به خانقاه ندادند بار مست؟ ما را تو پنج بار به مسجد کجا بری؟ اکنون که می شویم به روزی سه بار مست از ما مدار چشم سلامت، که در جهان جز بهر کار عشق نیاید به کار مست ای اوحدی، گرت هوس جنگ و فتنه نیست ما رای به کوی لاله رخان در می آرمست اوحدی مراغه ای