اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۵۲: هر بامداد روی تو دیدن چو آفتاب
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هر بامداد روی تو دیدن چو آفتاب ما را رسد، که بی تو ندیدیم روی خواب ما را دلیست گمشده در چین زلف تو اکنون که حال با تو بگفتیم، بازیاب باریک تر ز موی سؤالیست در دلم شیرین تر از لب تو نگوید کسی جواب رویت ز روشنی چو بهشتست و من ز درد در وی به حیرتم که: بهشتست یا عذاب؟ چشمم ز آب گریه به جوشست همچو دیگ عشق آتشی همی کند آهسته زیر آب هر دل که دید آب دو چشمم کباب شد برآب دیده ای، که دل کس شود کباب؟ جز یک شراب هر دو نخوردیم، پس چرا چشم تو مست گشت و دل اوحدی خراب؟ اوحدی مراغه ای