اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۴۳: پرده بر انداخت ز رخ یار نهان گشتهٔ ما
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
پرده بر انداخت ز رخ یار نهان گشتهٔ ما نوبت اقبال برد بخت جوان گشتهٔ ما تن همه جان گشت چو او باز به دل کرد نظر باخته شد در نظری آن تن جان گشتهٔ ما گرچه گران بار شدیم از غم آن ماه ولی هم سبک انداخته شد بار گران گشتهٔ ما دیدهٔ گریان به دلم فاش همی گفت خود این: کاتش غم زود کشد اشک روان گشتهٔ ما پیر خرد گرد جهان گشت بسی در طلبش هم به کف آورد غرض پیر جهان گشتهٔ ما نفس بفرمود بسی، من ننشستم نفسی تا همگی سود نشد سود زیان گشتهٔ ما ضامن ما در غم او اوحدی شیفته بود این نفس از غم برهد مرد ضمان گشتهٔ ما اوحدی مراغه ای