اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۲۴: دود از دلم برآمد، دادی بده دلم را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دود از دلم برآمد، دادی بده دلم را در بر رخم چه بندی؟ بگشای مشکلم را پایم به گل فروشد، تا چند سر کشیدن؟ دستی بزن برآور این پای در گلم را دستم چو شد حمایل در گردن خیالت پنهان کن از رقیبان دست حمایلم را بردند پیش قاضی از قتل من حکایت او نیز داد رخصت، چون دید قاتلم را جز مهر خود نبینی در استخوان و مغزم گر زانکه بر گشایی یک یک مفاصلم را وقتی که مرده باشم، گر مهر مینمایی بر آستان خود نه تابوت و محملم را تا نقش مهر خویشم بر لوح دل نوشتی یکسر به باد دادی تحصیل و حاصلم را عیبم کنند یاران در عشقت ای پریرخ دیوانه ساز بر خود یاران عاقلم را از غل و بند مجنون دیگر سخن نگفتی گر اوحدی بدیدی قید و سلاسلم را اوحدی مراغه ای