اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۱۸: اگر یک سو کنی زان رخ سر زلف چو سنبل را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
اگر یک سو کنی زان رخ سر زلف چو سنبل را ز روی لاله رنگ خود خجالت ها دهی گل را مرا پیش لب لعل تو سربازیست در خاطر اگر چه پیش روی تو سربازیست کاکل را رخ و زلف تو بس باشد ز بهر حجت و برهان اگر دعوی کند وقتی کسی دور تسلسل را تجمل روی خوبان را بیاراید ولیکن تو رخی داری که از خوبی بیاراید تجمل را نباید گوش مالیدن مرا در عشق و نالیدن اگر گل زین صفت باشد غرامت نیست بلبل را قرنفل در دهان داری، که هنگام سخن گفتن به صحرا می برد ز آن لب صبابوی قرنفل را برآید نالهٔ «دل دل» ز هر سو چون برانگیزی به روز کشتن و غارت غبار نعل دلدل را نمی گفتی: به فضل خود ببخشایم بسی بر تو؟ کنون وقت آمد انعام و احسان و تفضل را ز عشقش توبه بشکستم بگیر ای اوحدی، دستم و گر باور نمی داری بیار آن ساغر مل را جمالش کرد حیرانم، چه ماهست آن؟ نمی دانم که چشم از کشف ماهیت نمی بندد تامل را بهل، تا می کند خواری، که با او هم کند یاری چو جانم میل او دارد نهادم دل تحمل را اوحدی مراغه ای