بابا افضل کاشی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۶: در آب و گل که آورد، آیین جان نهادن
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
در آب و گل که آورد، آیین جان نهادن؟ بر دوش جان نازک، بار گران نهادن؟ شاداب شاخ جان را، از بوم جاودانی برکندن از چه علت، در خاکدان نهادن؟ ز آوردن تن و جان، با هم چه سود بینی جز درد تن فزودن، جر بار جان نهادن گویندهٔ سمر را، زین حال در خور آید صد قصه جمع کردن، صد داستان نهادن از داستان و قصه، بگذر که غصه باشد پیش گرسنه چندی، از هیچ خوان نهادن گفت و شنید کم کن، گر رهروی که از سر شاید برای توشه، چشم و زبان نهادن کاری شگرف باشد، در ره روش قدم را از سود برگرفتن و اندر زیان نهادن گاه بلا به مردی، تن در میان فکندن کام و هوای خود را، بر یک کران نهادن رسمی است عاشقان را، هنگام نامرادی از دل کرانه جستن، جان در میان نهادن در دین عشق هرگز، جز رسم پاکبازی دینی توان گرفتن؟ رسمی توان نهادن؟ کار تو خواب بینم، در راه، گاه رفتن پس جرم نارسیدن، بر همرهان نهادن بابا افضل کاشی