امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۱۹۶۵: لعل است چنان با لب یا هست ز جان چیزی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
لعل است چنان با لب یا هست ز جان چیزی! روییست ترا با مه یا خود به از آن چیزی! بنشین که نمی خیزد یک سرو به بالایت خود پیش تو کی خیزد از سرو روان چیزی؟ من جامه درم از تو، تو غم نخوری از من آری نشود مه را از ضعف کتان چیزی خنده زنی، ار خواهم قندی ز دهان تو یعنی که ازین گفتن ناید به دهان چیزی بوسی طلبم گویی لب می ندهد راهم گر بوسه نخواهی داد، از بنده ستان چیزی وصلم تو نمی خواهی زانم به زیان داری از عشوه بکش ما را گر هست چنان چیزی خوابم به فسونی بس ور جادوییت باید اینک غزل خسرو برگیر و بخوان چیزی امیر خسرو دهلوی