امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۱۹۱۸: فسون چشمش ار خوابم نبستی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
فسون چشمش ار خوابم نبستی چرا چشمم چنین در خون نشستی؟ وگر بودی به چشمش مردمی هیچ بدینسان در به روی من نبستی ور از خوبان به آسانی شدی دل ز آه عاشقان آتش بخستی خوش آن وقتی که گاهی از سر ناز بدیدی سوی ما و برشکستی ببازم جان که دل خود بیش از آن برد مقامر پخته ای من خام دستی مؤذن چند خوانی در نمازم چه می خواهی ز چون من بت پرستی بتا، گر گویمت بوسی ز لب ده مگیر این بیهده گویی ز پستی ز تو یک غمزه، وز عشاق شهری ز تو یک تیر، وز عشاق شستی رخت را کاش خسرو سیر دیدی که مردی و ز نادیدن برستی امیر خسرو دهلوی