امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۱۸۳۲: ای ز غبار خنگ تو یافته دیده روشنی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای ز غبار خنگ تو یافته دیده روشنی چند به شوخی و خوشی گرد هلاک من تنی وه که ز شوق چون تویی دود بر آمد از دلم خوب نه ای تو آفتی، دوست نه ای، تو دشمنی بهر خدای دست را پیش از آستین مکش زانکه زبان بری تو از ریزش خون چون منی می بخور و به دامنم پاک بکن دهان و لب تا نکنم از این سپس دعوی پاکدامنی دعوی مهر و آنگهی بر دل خسته رخنه ها ریش منست آخر این، چند نمک پراگنی در گذر براق تو خاک شد استخوان من منتظر عنایتم، گر نظری در افگنی ای که سوار می روی ترکش ناز بر کمر زین چه که غمزه می زنی، تیر چرا نمی زنی؟ دل که بسوخت در غمت، طعنه چه می زنی دگر؟ شیشه نازک مرا سنگ مزن که بشکنی کبر تو ار چه می کشم، زانکه لطیف و دلکشی خوب نیاید، ای پسر، از چو تویی فروتنی خسرو خسته پیش ازین داشت رعونتی به سر چون به ریاضیت غمت جمله ببرد توسنی؟ امیر خسرو دهلوی