امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۱۷۷۱: قاصد نیامد کآورد زان نامسلمان نامه ای
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
قاصد نیامد کآورد زان نامسلمان نامه ای جان خاک راه قاصدی کآرد ز جانان نامه ای چون کافرانم کشت غم، چون هندوانم سوخت هجر یارب، چه بودی کامدی زان نامسلمان نامه ای بیم است، جانان، کز غمت از پرده بیرون اوفتم تا راز من پنهان بود، بفرست پنهان نامه ای بر دل نهم آن نامه را چون کاغذی بر ریش تو بر ریش دل مرهم کنم ناچار زینسان نامه ای خودگیر کآید نامه ای زو بر من شوریده سر خواندن نیارم، چون کنم زین چشم گریان نامه ای تیر آورد نامه بسی، بفرست بر جانم ز تن تا مونس گورم شود بفرست یاران نامه ای دارم به دل سودا بسی پیچیده بر هم تو به تو بهر دل از تیغ مژه بشکاف و بر خوان نامه ای ای دیده، خوناب جگر بر نوک مژگان بر همه پس از زبان کالبد بنویس بر جان نامه ای خسرو، در این سوز نهان بیهوده سودا می پزی درویش را آن بخت کوکآید ز سلطان نامه ای امیر خسرو دهلوی