امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۱۷۴۴: از بس که ریخت چشمم بهر تو خون تیره
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
از بس که ریخت چشمم بهر تو خون تیره کم ماند بهر گریه در چشم من ذخیره چشم مقامر تو از بس دغا که دارد مالیده صبر ما را همچون سفوف زیره ای من غلام آن لب کان را اگر چه بیند پر گمشده فرشته همچون مگس به شیره آباد بر تو، جانا، کز کشتن عزیزان وه کو خراب کرده آباد صد خضیره از آفتاب دیدن گر چشم خیره گردد شد آفتاب چشمم از دیدن تو خیره گر شانیم بر آتش گویی نشینم او را فرضم بود نشستن در قعده اخیره افگنده روز بختم سایه برین شب من ورنه شبم چنین هم نبود سیاه و تیره این ناله های زارم بشنید، گفت «خسرو ز آن تو نیستم من زحمت مبین و حیره » امیر خسرو دهلوی