امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۱۶۹۴: بیا، ای باغ جان، تا بنگرم سرو روان تو
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بیا، ای باغ جان، تا بنگرم سرو روان تو مرا، دربان، رها کن تا بمیرد باغبان تو ز فریادم بنالد کوه و ره ندهی به سوی خود تعالی الله چه سنگ است این دل نامهربان تو بسوزم و آه برنارم، گرفتم مردمی آمد نه آخر دوستم من، چون روا دارم زیان تو بخواهی دید کز ظلم تو ناگه بهترین روزی من مظلوم خواهم هر دو دست اندر عنان تو مرا گفتی «که باشی تو که بوسی آستان من » گر آن گستاخیم بخشی، غلام رایگان تو! وگر زین ننگ می داری که خود را ز آن تو گفتم من تنها از آن خود، دل و جانم از آن تو تو آگه نی و من با تو ازینسان عشق می سازم که خود را گه گهی دشنام گویم از زبان تو رقیبا، گفتیم کو گفت خاکم در دهان کردی تو گر این راست می گویی، شکر اندر دهان تو به حیله زیستی خسرو که دی پیش آمد و دیدی کنون باز آمد آن مردم کش، اینک بهر جان تو امیر خسرو دهلوی