امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۱۶۷۷: کس چون جهد ز گیسوی همچون کمند تو
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
کس چون جهد ز گیسوی همچون کمند تو جایی که آن کمند شود پای بند تو آموخت چشمهای مرا گریه های تلخ در دیده خنده های لب نوشخند تو شویم ز گریه روی زمین را که هست حیف کافتد به خاک سایه سرو بلند تو ای پندگو که گوییم از عشق او بخیز چون دل به جای نیست، چه خیزد ز پند تو تا کی هنوز در دلت از خسته غبار کز خون دل نشاند غبار سمند تو دل تنگیم بکشت، مفرمای عیب اگر تنگ است این قبا به تن ارجمند تو دلهاست آخر این، نه سپند، اینچنین مسوز یک پند من به گوش کن، ای من سپند تو گو تا به روح من کند از بعد مردنم کش گر بود نصیبه ز حلوای قند تو گرد آر زلف را که ز عالم برون گریخت خسرو هنوز می نجهد از کمند تو امیر خسرو دهلوی