امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۱۶۵۹: ترکی ست بدخو آنکه من دارم سر و سودای او
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ترکی ست بدخو آنکه من دارم سر و سودای او چشمی ست کافر آنکه شد جان و دلم یغمای او شکلی به دل پنهان شده، بالا بلای جان شده ای صد چو من قربان شده بر قد و بر بالای او دل زان سر زلف دو تا زیر کلاهش کرده جا گر جان من پرسی کجا، اینک ته یک پای او زو ناوک و از من تنی، زو تیغ وز من گردنی این است رای چون منی تا خود چه باشد رای او گر خواست بریدن سرم، زان رفت بر تن خنجرم تا وقت مردن بنگرم باری رخ زیبای او امروز در جانم سخن، فردای وصلم در دهن او در غم امروز من، من در غم فردای او تن شد به رنج آموخته، دل شد به درد افروخته جان با بدن هم سوخته از آتش سودای او هر شب روم با چشم تر آنجا که بود آن سیم بر گر چه از او نبود اثر، باری ببینم جای او در چشم من آن خاک پا گه سرمه شد، گه توتیا درمان چشم آمد مرا، خسرو، به خاک پای او امیر خسرو دهلوی