امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۱۶۲۸: چشم است، یارب، آنچنان یا خود بلای جان من
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چشم است، یارب، آنچنان یا خود بلای جان من جور است از آنسان دلستان یا غارت ایمان من شوخ و مقامر پیشه ای، قتال بی اندیشه ای خونین چو شیرین تیشه ای، صیدت دل قربان من هر روز آیم سوی تو، دل جویم از گیسوی تو کان دل که دارد خوی تو، بوده ست روزی آن من از غارت خوبان مرا جان رها شد مبتلا تو، شوخ، دیگر از کجا پیدا شدی از جان من؟ ای، گنج دلها، مستیت، در قتل چابکدستیت درد من آمد مستیت، دیوانگی درمان من هجرم بکشت و شوق هم، روزی نگفتی از کرم چون است در شبهای غم، آن عاشق حیران من؟ با عاشقان تنگدل زینسان منه در جنگ دل آخر بترس، ای سنگدل، ز آه دل بریان من خیز، ای صبای مشک بو، بر گلرخ من راه جو حال من مسکین بگو، در خدمت جانان من امیر خسرو دهلوی